نقش آموزش و پرورش در توسعه پایدار منطقه
دکتر سید احمد هاشمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد لامرد
hashemy.ahmad@yahoo.com
رضا کریمی مدرس دانشگاه آزاد اسلامی، واحد لامرد
چكيدهسـازمان آمــوزش و پـرورش بحق از بزرگترين و پيچيده ترين نظامهاي اجتماعي محسوب مي گردد.سازماني كه از دير باز نقشي سازنده و اساسي در بقاء و تداوم فرهنگ و تمدن بشري داشته و امروزه نيز سنگ زير بناي توسعه فرهنگي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي هر جامعه است . مطالعه در زمينه ي عوامل مؤثر در تغيير و تحول جامعه ها و پيشرفت و ترقي آنها حكايت از آن دارد كه دوران شكوفايي آنها با رشد وپويايي سازمانهاي آموزش و پرورش مقارن بوده است و از بيشترين نيرو هاي كيفي و كمي كار آمد و توانمند برخوردار بوده اند . به نظر می رسد اُمالمسائل نظام آموزشی و بلکه کل جامعه ایران، که باعث انبوه چالشها و این همه واپسماندگی نه همان در سطح آموزش و پرورش، که در سطح ملی و جهانی شده است، تنها یک علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعی علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد بمثابه طراحان و مهندسان بعد ذهنی و نرمافزاری جامعه و به عبارتی مولدان، حاملان و مروجان این اکسیر اعظم خوشبختی و توسعه میباشد. برای رشد و شکوفایی ما به یک آموزش و پرورش کار آمد و پویا نیاز داریم که باید در ساختارها و روشها تحولات اساسی اتفاق بیافتد. در صورتی که آموزش و پرورش ما نتواتنسته نیازهای جامعه و منطقه را بر آورده سازد. به نظر می رسددر شهرستان لامردآموزش و پرورش دچار روزمرهگی شده است و از منابع اختصاص يافته به آموزش و پرورش استفاده بهينه نمی گردد. مديران و برنامه ريزان آموزش و پرورش شهرستان به نقش مهم و حياتي معلم در فرايند فرهنگ سازي و توليد علم و فن آور توجه ای ندارند فضاي مناسب برای رو آوری به خلاقیت و نو آوری،در آموزش و پرورش شهرستان لامرد بسیار اندک است و بیشتر تلاش برای حفظ وضع موجود آموزشي و استمرار محافظه كاري است. این مقاله در نظر دارد با بررسی موثر در توسعه کیفی آموزش و پرورش به ارائه پیشنهادهایی جهت بهبود کیفی در نظام آموزشی شهرستان لامرد بپردازد.
مقدمه هر جامعه اي براي متحقق ساختن اهداف خود به سازمانهاي گوناگون نياز دارد . اهميت سازمانها به اندازه اي است كه اجتماع ر ا اجتماع سازماني ناميده اند زيرا بدون آنها انجام دادن امور اگر غير ممكن نشود دست كم بسيار دشوار و همراه با تأخير زماني صورت خواهد گرفت . در اين ميان سازمان هاي آموزشي به علت گستردگي ، منحصر به فرد بودن و اهميت آن در توسعه و رشد همه جانبه فرهنگي ،اقتصادي ،اجتماعي و سياسي جامعه از اهميت فوق العاده اي برخوردارند (علاقه بند 1372)
سـازمان آمــوزش و پـرورش بحق از بزرگترين و پيچيده ترين نظامهاي محسوب مي گردد.سازماني كه از دير باز نقشي سازنده و اساسي در بقاء و تداوم فرهنگ و تمدن بشري داشته و امروزه نيز سنگ زير بناي توسعه فرهنگي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي هر جامعه است . مطالعه در زمينه ي عوامل مؤثر در تغيير و تحول جامعه ها و پيشرفت و ترقي آنها حكايت از آن دارد كه دوران شكوفايي آنها با رشد وپويايي سازمانهاي آموزش و پرورش مقارن بوده است و از بيشترين نيرو هاي كيفي و كمي كار آمد و توانمند برخوردار بوده اند . بنابر اين پذيرفتني است كه در جوامع امروز آموزش و پرورش نقش و مسئوليت خطيري بر عهده دارد . شواهد بسياري دال بر آن است كه اين مسئوليت رفته رفته دشوار تر و با اهميت تر مي شود . رشد فزاينده كمي وكيفي ساختار نظام آموزشي كشور ،محتواي دروس ، پيچيدگي مسائل سازماني مدارس ، رشد حرفه اي معلمان و انتظارات ديگر نهادها و سازمانها و اولياء از نظر آموزشي ، لزوم توجه به بهبود مديريت و رهبري آموزشي اثر بخش را الزامي ساخته است . مديران آموزشي نقش حياتي و حساس در پيشبرد اهداف تعليم و تربيت دارند . آنان رهبران سازماني گسترده و عظيم و پر اهميت آموزش و پرورش هستند و لذا تربيت و تأمين اين قبيل مديران بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته است . تصور اين امر كه هر كس مي تواند يك مدرسه يا مؤسسه آموزشي واداري را اداره كند بدون آنكه مجهز به سلاح هنر علم و تجربه مديريت باشد نوعي ساده انديشي است . به غلو نخواهد بود اگر بگوييم كه با داشتن مديراني شايسته ،خلاق ،دلسوز ، مدبر وبا تجربه مي توان چهره ي سازمان هاي آموزشي را متحول ساخت و فضاي مدارس را به فضاي گرم ، صميمي ، روح افزا ، پرتلاش ،هماهنگ و لذت بخش تبديل نمود . (میرکمالی 1373)
از ديدگاه آلوين تافلر جهان امروز به دنبال انقلابهاي كشاورزي و صنعتي موج سومي را كه سرآغاز شگفت انگيز تازه اي است آغاز كرده و به دوره ي الكترونيك و پارا الكترونيك پا نهاده است . بشردر اين عصر با جهشي كوانتومي وبا عميق ترين خيزش اجتماعي با خلاقانه ترين نو سازي مواجه گرديده است . در اين عصر نقش ماهواره ها و رسانه هاي گروهي و ارتباطات جهاني به نحو شگفت آوري متحول گشته و انتقال معارف بشري و عرضه اطلاعات را به درون كشورها ، شهرها، روستاها، مدرسه ها و خانه ها به خوبي ميسر ساخته است . در چنين عصري بايد براي اداره ي سازمان هاي گوناگون اجتماعي ، فرهنگي ،اقتصادي و آموزشي به نوآوري ،نوجويي ونوخواهي وبهره گيري از دستاوردهاي اخلاقي ،علمي و فني بشري همت گماشت وراه را در اين سـازمانها بـراي نـوآوري و ارائه طـرحهاي مناسب هموار كرد و مديراني مبتكر وخلاق را براي رده هاي متفاوت مديريت برگزيد . مديران توانمندي كه قادرباشند با اتخاذ تدابير و شيوه هاي بايسته بويژه در دستگاه آموزش وپرورش زمينه را براي تجلي و بروز استعدادها و خلاقيتهاي متعلمان و معلمان مساعد سازد . (صافي 1377).
برنامه ریزی برای توسعه در ایراناکنون قریب به نیم قرن ـ تقریباً همگام با ژاپن ـ از گام نهادن ایران در مسیر برنامهریزی جهت نیل به توسعه همه جانبه و پایدار میگذرد و در این راه منابع بیشماری صرف شده است. ظاهراً آرمان اولیه محمدرضا شاه مخلوع نیل به مرتبت اقتصادی و صنعتی کشورهای پیشرفته ای چون امریکا و آلمان بود، لیکن بزودی دریافت که تحقق این آرزوی بلند پروازانه مستلزم تمهیدات و مقدمات فرهنگی – اجتماعی دراز آهنگی است که فقط در خلال یک فرایند طولانی تاریخی وصال میدهد و عجالتاً ایران فاقد پتانسیل و آمادگی لازم برای آن است؛ لذا، اندکی بعد، ژاپن به الگوی توسعه ایران بدل شد اماآن نیز به عللی ره بجایی نبرد و اکنون همگان میدانیم که چگونه امواج انقلاب سال 57، بساط تجدد و شبه مدرنیسم ناقص و سطحی خاندان پهلوی را در نوردید.
پس از پیروزی انقلاب و تثبیت تدریجی حاکمیت سیاسی بر آمده از آن و آغاز مجدد سنت برنامه ریزی، ظاهراً، گفته و ناگفته، کشورهایی چون مالزی، اندونزی، کره و ... به الگوی توسعه ما بدل شدند، اما به رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب هنوز مراد حاصل نگردیده است و گویا پیوسته راه را گم و از هدف دور افتاده ایم ، چندانکه به تعبیر یکی از ژاپنیها اکنون «در توسعه نیافتگی بسی توسعهیافته»ایم.
توسعه را فرایند تحول بنیادین باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به منظور خلق و متناسب شدن با ظرفیتهای جدید و ارتقاء کمیو کیفی قابلیتها و تواناییهای انسانی، آموزشی، اقتصادی و ... دانسته اند که نیل به چنین مرتبهای، بیش و پیش ازهمه،مستلزم تحول فرهنگی و ارزشی جوامع میباشد.( دباغ 1383) مطالعات و تجربیات بین المللی، جملگی مبین و مؤید این نکتهاست که توسعه پایدار و همه جانبه، الزاماً باید از بستر نیروی انسانی بگذرد و پیش شرط توفیق، تثبیت و تداوم هرگونه توسعه و تحولی، سرمایه گذاری در توسعه انسانی بمنزله رکن و هسته اصلی و محوری آن میباشد.به بیان امروزی،دانش و دانایی ملی، رکن اصلی توسعه ، و نظام آموزشی هم گذرگاه نیل به دانایی ملی بشمار میآید و جامعه زمانی به اهداف خود دست مییابد که از طریق توسعه انسانی مسیر خود را هموار کند، در واقع بنیاد حیات جمعی انسان را تعلیم و تربیت تشکیل میدهد و ما «آنگونه زندگی میکنیم که تربیت میشویم». از اینرو، هر تعبیری که از توسعه داشته باشیم، برای رسیدن به آن تمامیتلاشها بر دوش انسانهایی است که باید بار این قافله را به سر منزل مقصود برسانند، و از آنجایی که در دنیای معاصر، نهاد آموزش و پرورش مسئولیت تربیت نیروی انسانی در جامعه را بر عهده دارد، از اینرو، مهمترین بستر تولید و تربیت نیروی انسانی بشمار میآید، که با توجه به نقش و شکل فراگیر امروزی آن، یکی از بنیادهایی است که با جامه عمل پوشاندن به کارکردهای تعریف شده خود، اگر نگوئیم سهامدار اصلی، دست کم یکی از سهامداران عمده این فرایند به حساب میآید.بر این اساس، بر خلاف پیشگامان نظریه توسعه، که همواره بر اهمیت ایجاد و گسترش منابع مادی و کالبدی تاکید داشتند، امروزه، به لحاظ اهمیت آموزش و پرورش در زندگی اقتصادی – اجتماعی افراد و جوامع، از هزینههای آموزشی به عنوان یک سرمایه گذاری بنیادی یاد میشود.نظریه سرمایه انسانی، ضمن تاکید بر بهرهورزا بودن سرمایه گذاری در منابع انسانی، استدلال میکند که این سرمایه گذاریها، سبب افزایش ظرفیت و توان تولید و بهرهوری افراد میشود. از نقطه نظر اقتصادی، گرچه بازگشت سرمایه گذاری در نیروی انسانی، اغلب مستلزم فرایندی طولانی و بلند مدت است، لیکن بازدهی آن بسیار عمیق و گسترده بوده و در تمام کنشهای فردی و جمعی افراد آموزش دیده – اعم از رفتار، گفتار، خوراک، پوشاک، نرخ جمعیت و ... و در نتیجه کاهش هزینههای اقتصادی، بهداشتی، قضایی و ... – انعکاس مییابد.همچنین از آنجا که نیروی انسانی از عوامل اصلی تولید میباشد، این نوع سرمایه گذاری با افزایش سطح مهارت و تخصص نیروی کار، موجب ارتقای کیفیت تولید و نیز بهبود و اثربخشی دراستفاده ازمنابع مادی ومعنوی وبکارگیری بهینه آنها میشود.(نادری 1383) به نظر می رسد اُمالمسائل نظام آموزشی و بلکه کل جامعه ایران، که باعث انبوه چالشها و این همه واپسماندگی نه همان در سطح آموزش و پرورش، که در سطح ملی و جهانی شده است، تنها یک علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعی علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد بمثابه طراحان و مهندسان بعد ذهنی و نرمافزاری جامعه و به عبارتی مولدان، حاملان و مروجان این اکسیر اعظم خوشبختی و توسعه ـ میباشد.یعنی نگرش و جهتگیری جامعه و سیاستگزاران، برنامهنویسان، بودجهریزان و مجریان ما، درست بر ضد رویکرد و رهیافت غالبِ جهانی مبنی بر استقرار هزاره دانش بنیاد و دانایی محور، و تأکید همگان بر نقش بنیادین و بیبدیل سرمایه انسانی و اجتماعی به منزله موتور و محور هرگونه توسعه و تحول و نیز موضوع، محمول و مقصود آن، میباشد.نگاهی گذرا و اجمالی به جایگاه آموزش و پرورش و معلم در بین برنامههای کلان ملی و در سند بودجه و نیز جایگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازمانی و ارزشی جامعه، حاکی از آن است که در واقع عظیمترین دستگاه و نهاد ملی که باید چشم و دل و چراغ جامعه باشد، و همه خانوادهها و افراد جامعه بنحو مستقیم و غیر مستقیم با آن مرتبط و عزیزترین کسان خود را به آن سپردهاند، نهادی حاشیهای، فراموش شده و تحقیر شده میباشد که نمیتواند نقش پویا و زندهای را در حیات و تلاش و بالندگی جمعی جامعه ایفا کند و علیرغم اینکه زیرساختیترین سنگ بنای تحولات جامعه در آن رقم میخورد،در سلسله مراتب ارزشی سازمانهای کشوری، سازمانی حاشیهای و صغیر بشمار میآید که سایر سازمانها با نگرش قیمومیت و فرادستی بدان مینگرند.همچنین، در صورتی که برنامههای بلند مدت کشور، از جمله سیاست کلان فرهنگی، مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام، برنامههای توسعه اول تا چهارم، مصوبات مجلس و شورایعالی انقلاب فرهنگی و ... را مورد بررسی قرار دهیم، روشن میشود که شأن آموزش و پرورش در تدوین سیاستها و برنامههای مزبور، در حداقل قابل انتظار نیز دیده نشده است. در پرتو چنین نگرشی، طبیعی است که سهم و جایگاه آموزش و پرورش در جلب حمایت حقوقی و منابع موردنیاز خود، توسط سیاستگزاران و متولیان امور، فراموش و یا تحتالشعاع سایر اولویتها قرار گیرد.به همین قیاس، در سطح جامعه نیز، شغل معلمیدر مرتبه چندم اولویت برای داوطلبان مشاغل قرار دارد و روی آوردن به شغل معلمی، اغلب، برخلاف میل باطنی و از سر اجبار و اکراه بوده، و در هنگام انتخاب رشته نیز، انتخاب دبیری در اولویتهای پایانی و از سرِ اضطرار و احتیاط قرار دارد.با دتوجه اینکه در دنیای معاصر، سیستم آموزشی ابزار و تکیهگاه تمامی دولتهای مدرن برای نیل به توسعه پایدار و همه جانبه میباشد، از اینرو، بایسته است سیاستگزاران و مسئولین عالی نظام با تجدید نظر در نگرش و روشهای پیشین خود، و اعاده جایگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازمانی و اجتماعی، حساب جدید و بیشتری بر روی نقش و سهم نظام آموزشی و فراتر از یک میلیون معلم باز کنند تا آنها نیز بنوبه خود نقشی شایستهتر در اداره کشور و پیشبرد امور و نیل به جامعه مطلوب ایفا کنند.متاسفانه به رغم همه نقش و اهمیتی که نظام آموزشی در اعتلا و انحطاط و توسعه و عقب ماندگی جوامع معاصر ایفا کرده و میکند، با این وجود هنوز قادر به احراز جایگاه واقعی خود در ادبیات سیاسی- اجتماعی و فرهنگ برنامهنویسی و بودجهریزی ما نشدهاست، و همچنان در ذهن مسئولین ارشد نظام و در زندگی مردم نه «سوژه اصلی» که مسئلهای فرعی و حاشیهای باقی مانده است.
جایگاه معلم اگر چه در اولین گام، پیوسته مشکلات مادی و مالی معلمان خودنمایی میکند و بویژه این روزها سایر مشکلات و حقوق آنها را تحت الشعاع قرار داده است، و اگر چه افزایش حقوق و مزایا، حل مشکل مسکن، تامین نیازهای اولیه و متعارف زندگی، برقراری عدالت در پرداختها و کمکهای غیر نقدی و ... از حقوق مسلم و مطالبات به حق ایشان است، ولی نباید با تاکید صرف بر مطالبات مادی ایشان اعاده و احقاق حقوق معنوی و عزت و منزلت شغلی آنها را از نظر دور داشت.با توجه به ساختار عریض و طویل، معیوب و بیمار آموزش و پرورش در واقع میتوان گفت چالش بنیادی تر احیای حقوق و منزلت حرفه ای و معنوی معلمان میباشد. حقوق حرفه ای معلم به جایگاه او در ساختار متمرکز و متصلب نظام آموزشی، در مدرسه، ، در کلاس و در فعالیت کلاسی خود اعم از انتخاب هدف، محتوا، میزان و شیوه تدریس، روش ارزشیابی و... بر میگردد.در حال حاضر معلم نه تنها در تدوین و اجرای مراحل فوق سهم و نقش مشارکتی ندارد که حتی در تعیین جای نشستن دانش آموزان در کلاس خود نیز باید تابع تشخیص ناظم مدرسه باشد!در مجموع، معلم به موجود بلا دفاع و تحقیر و تضعیف شدهای بدل شده که هم در عرصه برون سازمانی (سلسله مراتب سازمانی و اجتماعی) و هم در صحنه درون سازمانی (آموزش و پرورش ) همچون بیماری محتضر و بر زمین افتاده پیوسته در معرض فشار، انتقاد، تهاجم و توهین مکرر و بی پایان قرار دارد. در واقع نباید از او پرسید چرا متناسب با تحولات جهانی خود را به روز نکرده است بلکه باید از او پرسید چرا و چگونه زنده مانده است!تصادفی نیست در هنگام زنگ تفریح، معلمان به جای تمایل به تبادل آخرین اخبار و دستاوردهای علمی ـ تخصصی در حوزه تدریس خود، ترجیح میدهند با نقل آخرین جوکها و مسابقه در خندانیدن یکدیگر، لحظاتی کوتاه خود و آلامشان را فراموش و برای ادامه کار و زندگی به خویشتن روحیه و نیرو دهند.
اقتصاد آموزش و پرورشگرچه گفته میشودکه درحال حاضر ،قریب 15درصداز بودجه ومنابع دولتی در آموزش و پرورش هزینه میشود، اما با توجه به رسالت خطیر و سنگین نظام آموزشی و گستره تحت پوشش آن، افزون بر نود درصد بودجه مزبور صرف هزینههای جاری و پرسنلی – آنهم در نازلترین سطوح – میشود و قاعدتاً دیگر چیزی جهت ارتقاء کیفی و به روز کردن معلمان و سیستم آموزشی و تجهیز مدارس و نوسازی آنها (که اغلب فرسوده و غیر استاندارد بوده و بدون نیاز به حوادث طبیعی در حال فروریزی هستند)و......باقی نمی ماند. به علاوه فقدان یا ضعف توان و انگیزههای مالی، موجب جذب نشدن نیروهای کیفی از یکسو و عدم استفاده بهینه از ظرفیتهای موجود از سوی دیگر خواهد شد و علاوه بر تاثیر مخرب بر کیفیت آموزش، ساختار بازارکار شاغلان این بخش حیاتی را نیز با پدیدهای نامطلوبی چون چند شغلی و فقدان انگیزه برای توسعه ظرفیتهای فردی، روبرو خواهد ساخت و در نهایت به استهلاک و انتقال نیروهای کیفی به سایر بخشها میانجامد.اکنون، بسیاری از معلمان، از فرط استیصال و برای جبران کسری هزینه زندگی خود، به تدریس تمام وقت (حتی دو یا سه شیفته) و یا مشاغل دیگر پناه برده اند. اگر در سازمان یا پست دیگری پدیده شغل دوم پیامدهای زیان بخشی نداشته باشد، در حرفه معلمیکه هرساعت آن مستلزم و نیازمند چندین برابر پشتوانه مطالعاتی و پژوهشی است، این مسئله عواقب و آثار ناگوار و مخربی خواهد داشت. به مطایبه یا مطاعنه گفته شده قبلاً معلمان گچی از کلاس خارج میشدند ولی هم اکنون گچی وارد کلاس میشوند! چرا باید شرایطی پدید آورد که معلم مجبور شود در جوار حرفه اصلی خود، ناگزیر از تن دادن به مشاغل متعدد دیگر ( در مواردی مسافرکشی یادست فروشی و حتی شاگردی در فروشگاه شاگرد خود و ...) گردد و در انتها با چشمانی خواب آلود جسم خسته خود را به مدرسه برساند؟! در چنین وضعیتی، زبان حال چنین معلمانی مصداق این لطیفه است که: «نمیگذاریم معلمی مزاحم کسب و کار و زندگیمان شود!».
چالشهای موجود در آموزش و پرورش به فرموده رهبر معظم انقلاب آموزش و پرورش سنگ بنای آینده کشور است ما باید برای آموزش و پرورش مایه بگذاریم این مایه گذاشتن فقط پول نیست مهم تر از پول فکر است بهترین فکرها برجسته ترین فکرها باید بنشینند برای آموزش و پرورش طراحی کنند فلسفه آموزش و پرورش اسلامی واضح باشد بر اساس این فلسفه افق آموزش و پرورش کشورروشن باشد آموزش و پرورش باید از روزمرگی بیرون بیاید.
برای دستیابی به سند به سند چشم انداز 20 ساله کشور ما به یک آموزش و پرورش کار آمد و پویا نیاز داریم که باید در ساختارها و روشها تحولات اساسی اتفاق بیافتد. در صورتی که ساختار آموزشی آموزش و پرورش نتواتنسته نیازهای جامعه را بر آورده سازد و از طرف دیگر محور کلیدی در آموزش و پرورش محفوظات دانش آموزان قرار گرفته است دانش آموزان ما وقتی فارغ التحصیل می شوند به مهارت خاصی دست پیدا نمی کنند/».
به عقیده کارشناسان هم اكنون آموزش و پرورش پيش از دانشگاه يعني دوره ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان به سيستم «بچهنگهداري» تبديل شده است. سيستمي كه اهداف آموزش و پرورش را جوابگونيست.در حال حاضر آموزش و پرورش مبتنی بر فلسفه بحرالعلومی است. بر این اساس آموزش و پرورش ما به تحول بنيادين نياز دارد. منظور از فلسفه بحرالعلومي اين است كه در دورههاي راهنمايي و دبيرستان تعداد زيادي موضوعات درسي گنجانده شده است البته با اين فرض كه آدم باسواد كسي است كه درباره همه مسائل جهان بشري مطلع باشد.
اين موضوعات متنوع و عديده در حد يك عمق بسيار كم به دانشآموزان ياد داده ميشود و در نتيجه در هيچكدام از مطالب، دانشآموزان نه بينش كافي پيدا ميكنند و نه مهارتهاي لازم را براي زندگي. تحول آموزش و پرورش بايد به سمت كاهش موضوعات درسي باشد و موضوعات كاربردي كه با دانش و فناوري روز همخواني دارد در برنامه درسي گنجانده شود. موضوعات درسي بايد به صورت عمقي و به شكل مهارتي و عملي به دانشآموزان آموزش داده شود تا آنها در پايان دبيرستان بتوانند به يكي از دو هدف برسند. معمولاً هدف دورههاي دبيرستاني، آمادگي نوجوانان براي پيوستن به نيروي كار است و براي پيوستن به نيروي كار بايد مهارت داشت. هدف دوم نيز آماده كردن نوجوانان براي ورود به دانشگاه است .نياز به نظام مديريت در آموزش و پرورش است تا در اين نظام كساني كه قرار است سمت مديريت در آموزش و پرورش داشته باشند. از مديريت يك واحد پيشدبستاني تا سطح وزارت را به تدريج طي كنند و متخصص و با تجربه كافي در زمينه آموزش و پرورش باشند.
بايد افرادي كه در سمت مديريت آموزش و پرورش قرار ميگيرند، مورد تأييد نظام مديريتي عنوان شده قرار گيرند. بايد در درجه اول صلاحيتهاي تخصصي كساني كه ميخواهند پستهاي مديريتي آموزش و پرورش را داشته باشند، بررسي شود. در دوره ابتدايي بايد به جاي آموختن براي حفظ كردن به سمتي برويم كه آموختن براي زندگي كردن باشد و مهارتهاي زندگي رابه دانشآموزان آموزش دهيم. (ساکتی 1388)
وضعیت فعلی آموزش و پرورش در شهرستان لامردبا نگاهی اجمالی به آموزش و پرورش در شهرستان لامرد می توان گفت:
-آموزش و پرورش دچار روزمرهگی شده است
-آموزش و پرورش در مقابل تغییرات سخت و جامد است
-استفاده بهينه از منابع اختصاص يافته به آموزش و پرورش نمی گردد
- نيروي انساني متخصص در آموزش وپرورش شهرستان لامرد به صورت نا متوازن توزیع شده است
-نگرش هاي سنتي رسوب يافته در زمينه گزينش ، جذب و آموزش معلم وجود دارد..
-مديران و برنامه ريزان آموزش و پرورش شهرستان به نقش مهم و حياتي معلم در فرايند فرهنگ سازي و توليد علم و فن آور توجه عمده ندارند.
-فضاي مساعد به منظور نوآوري و خلاقیت ،در آموزش و پرورش شهرستان لامرد وجود ندارد و بیشتر تلاش برای حفظ وضع موجود و استمرار محافظه کار ست.
-فقر فرهنگ پژوهشي و نگرش علمي حاكم بر مجموعه كارشناسي و معلمان در آموزش و پرورش شهرستان لامرد
-وجود تفكرات ، ساختارها و مديريت هاي تمركز گرا ، غير مردم سالار ، اقتدار گرا ، ناهماهنگ ، غير منعطف و بسته در مقابل واگذاري تفويض نسبتي از اختيارات و قدرت به ديگران .
-بي توجهي به اهميت سرمايه گذاري در بخش آموزش به عنوان سازمان مولد نيروي انساني آموزش ديده و متخصص و ماهر و عدم تخصيص منابع مالي كافي به آموزش و پرورش .
توصيه هاي راهبرديبا بررسی عملکرد آموزش و پرورش در شهرستان لامرد می توان توصیه های زیر برای به عنوان توصیه های عمل پیشنهاد داد.
- تدوين نظام جامع گزينش تربيت ، جذب ، نگهداري و ارتقاء معلمان با عنايت به مؤلفه هاي صلاحيت هاي مورد انتظار علمي –اخلاقي – تدريسي
- تلاش در جهت ارتقاء پايگاه اجتماعي و شأن حرفه اي معلمان ، بازسازي منزلت اجتماعي و افزايش سطح رفاه و بهره مندي آنها و افزايش جاذبه ها و انگيزه ها براي انتخاب معلمي به عنوان يك حرفه مقدس .
- تعيين جهت گيريهاي كلان برنامه درسي بر اساس رويكردهاي تحولي نگري و انسان محور ( برنامه درسي موضوع محور – مسئله محور – انسان محور )
-توجه به برنامه درسي محلي براي تعالي دانش آموز در يادگيري ها و تربيت انسان فرهيخته واجد ذهن پرسشگر ، عشق يادگيري ، كيش و فرهنگ جديت ، توانا در برقراري ارتباط با اشكال مختلف نهايي دانشي و سواد در جامعه ، توانايي رو يارو شدن موثر وحسن استفاده از تكنولوژي ارتباطي و اطلاعاتي ، قابليت هاي شهروندي ( مانند فرد ورزي ، تفكر انتقادي ، قانونگرايي )
-تاكيد بر حسابرسي و پاسخگو بودن آموزش ها وايجاد نظام ارزشيابي كيفي ، مستمر و فرآيند محور - تقويت جايگاه تخصصي مديريت آموزش و برنامه ريزي آموزشي و ايجاد و تقويت زمينه هاي مشاركت و توسعه سياسي و اجتماعي و فرهنگي .
-تخصيص منابع دولتي بيشتر به آموزش و پرورش و ايجاد زمينه مناسب براي تحقق اهداف و ايفاي نقش آموزش و پرورش در توسعه كشور و تخصيص و توزيع و بهره برداري از امكانات موجود .
- افزايش مشاركت مالي آحاد مردم و نيكوكاران به همراه مشاركت معنوي و حق تصميم گيري - ارتقاء منزلت اجتماعي و سازماني معلمان ازطريق حرفه اي و تخصصي شدن معلمي و اشتغال تمام وقت معلمان و بازنگري اساسي در نظام پرداخت حقوق و مزايا و ارائه تسهيلات و امكانات رفاهي و معيشتي .
-تدوين نظام جامع گزينش و جذب نيرو بر اساس معيارهاي علمي .
-استفاده از رويكردهاي نوين در تدوين و اجراي برنامه ها با تاكيد بر مداومت و تعالي جويي دانش آموز در يادگيري و تربيت انسان فرهيخته با تاكيد بر ويژگيهايي چون تقويت ذهن پرسشگر ، كنجكاو،
شیفته یادگیری.
-- تعريف و تقويت جايگاه تخصصي و حرفه ای مدیریت آموزشی.
- گسترش بينش علمي پژوهشي و پژوهش مداري و آينده نگر در تصميم گيريها و سياست گذاريها - بازنگري در نظام مديريتي و ساختاري آموزش و پرورش در سطوح مختلف
- ايجاد زمينه براي تمركز زدايي تدريجي و متعادل و واگذاري نسبتي از اختيارات سياست گذاري برنامه ريزي ، طراحي و اجرا به سطوح مختلف نظام آموزشي در همه بخش هاي آن به ويژه حوزه برنامه هاي درسي ، نيروي انساني ، مديريت و ساختار و تامين و تخصيص و توزيع منابع انساني و مالي و طراحي نظام جامع مشاركت با محوريت مدرسه و معلم به عنوان يك پيش شرط لازم و ضروري براي هرگونه تفكر و برنامه اصلاح گرايانه آموزشي است .