والدین و آموزش و پرورش
(مشارکت والدین در مدارس)
فهرست موضوع ها
عنوان.................................................................................صفحه
پیشگفتار.........................................................................................................................7
مقدمه..............................................................................................................................8
بررسی موضوع مشارکت والدين در تاريخ آموزش و پرورش........................................11
ضرورت هاي مشاركت اوليا در مدارس.........................................................................18
زمینه¬های مشارکت والدین در مدرسه............................................................................20
توجیه منطقی مشارکت والدین در مدارس.....................................................................22
توجیه آموزشي................................................................................................23
توجیه سياسي-اجتماعي...................................................................................25
توجیه عملي.....................................................................................................28
طبقه بنديهاي مشاركت والدين...................................................................................30.
مدل هاي مشارکت والدین............................................................................................37
مدل حمايتي....................................................................................................37
مدل از خانه به مدرسه......................................................................................37
مدل اغناي برنامهي درسي................................................................................37
مدل مشاركتي..................................................................................................38
روش¬های مشارکت والدین............................................................................................40
مشارکت والدين در برنامه درسی...................................................................................50
موانع مشاركت والدين در مدارس..................................................................................55
موانع مربوط به حيطه ي اوليا............................................................................56
موانع مربوط به حيطه ی نظام آموزشي (آموزشگاه)..........................................58
موانع مربوط به حيطه ی سازماني......................................................................59
پژوهش های انجام شده در زمینه ی مشارکت والدین.....................................................62
نتیجه گیری و پیشنهادها.................................................................................................65
منابع..............................................................................................................................69
منابع فارسی.....................................................................................................69
منابع انگلیسی...................................................................................................72
پیشگفتار
مشارکت والدین در نظامِ آموزشی و تربیت فرزندانشان، یکی از مباحث مهم و اساسی تعلیم و تربیت است. این مبحث بدان سبب بنیادی است که دانش¬آموزان نیمی از وقت روزانه¬ی خود را در خانه و یا با هدایت خانه و والدین خود می¬گذرانند. این بخش از عمر دانش¬آموزان که مستقیماً با مشارکت والدین مرتبط است، با بخش دیگرِ زندگیِ آن¬ها که در مدرسه می¬گذرد تکمیل می¬گردد. در مدرسه، مسوولیت عمده بر عهده¬ی اولیای مدرسه است اما باز این مهم نیازمند مشارکت والدین نیز هست. تداوم مشارکت والدین از خانه به مدرسه می¬تواند در بهبود تربیت فرزندان اثرگذار باشد.
کتاب حاضر به دلیل اهمیت و ضرورت این مبحث، به بررسیِ موضوع¬هایِ مهم در این زمینه همانند ضرورت¬ها، زمینه¬ها، دلایل، روش¬ها، و موانع مشارکت والدین در آموزش و پرورش به طور کلی و مدارس به صورت اخص پرداخته است. بر این اساس، مطالعه¬ی کتاب حاضر به همه¬ی والدین، اولیایِ مدارس، متخصصان و محققان عرصه¬ی تعلیم و تربیت و دانشجویان رشته و گرایش¬هایِ علوم¬تربیتی و روان¬شناسی توصیه می-شود.
هاشمی ، بلاغت و بهمنی
1391
مقدمه
نظام آموزش و پرورش به علت تحت پوشش قرار دادن اقشار مختلف مردم، مسووليت بزرگي بر عهده دارد. اين مسووليت روز به روز بزرگ تر مي شود زيرا تقاضا براي آموزش و پرورش رشد بي سابقه اي پيدا كرده به طوري كه با افزايش تعداد دانش آموزان در سطوح مختلف آموزشي، تاسيس مدارس و مراكز آموزشي جديد، استخدام معلمانِ بيشتر و سرمايه گذاري افزون تر ضرورت يافته است (علاقه بند، 1375). ادامه ي فعاليت هاي اين نظام فراگير و گسترده، بدون مشارکت مردم مقدور نخواهد بود. مشارکت مردم تنها به مساله ي هزينه ها محدود نمي شود بلکه مقصود از مشارکت، حضور مستمر، فعال و همه جانبه و موثر در تمام فعاليت هاي آموزش وپرورش است (عابديني،1384). والدين نقش حياتي در تعليم وتربيت فرزندان شان دارند، اولين مربيان آن ها به حساب مي آيند و اين نقش مهم راهنگامي که فرزندانشان راهي مدرسه مي شوند ادامه مي دهند. هدف والدين آن است که فرزندانشان با حضور در مدارس، به علم وآگاهي دست يابند. تحقق اين هدف جز با همکاري اوليا و مربيان امکان پذير نيست (ايماني، 1382).
در قديم مدارس به مثابه ي موسساتي به حساب مي آمدند که نقش والدين، فرستادن کودکان به مدرسه و حمايت از مدارس براي نظم دادن به فرزندانشان بود. اما امروزه اين نوع مشارکت ها تغيير کرده است و والدين در سطوح متفاوتي در مدارس مشارکت دارند. از آن جا که والدين نزديک ترين گروه به دانش آموزان هستند و از تجارب مثبت و منفي فرزندان خود آگاهي دارند، اصلي ترين و شايسته ترين گروهي هستند که بايد در امور مدرسه مشارکت داشته باشند. براین اساس مشارکت والدین در مدارس امری مهم و ضروری است؛ امری که کتاب حاضر به دنبال آن می باشد.
استرن (2003) معتقد است که مشارکت والدين در مدارس، همانا مشارکت در وظيفه ي خودشان است که به معلمان قرض داده اند. تحقيقات نشان مي دهند که مشارکت بيشتر والدين در مسايل آموزشي، علاقه و رغبت دانش آموزان را نسبت به تحصيل افزايش مي دهد (چازان ، 1996). بنابراين مدارس و مسوولان آموزش وپرورش در سراسر دنيا درصدد هستند تا هرچه بيشتر امکان مشارکت والدين را فراهم کنند و از نظرات ارزشمند آن ها بهره ببرند. هدف از تشکيل انجمن هاي اوليا و مربيان نيز همين است. همکاري اين دو گروه دانش آموزان را متوجه مي سازد که بين خانه و مدرسه جدايي نيست و دوگانگي بين روش هاي تربيتي اين دو محيط وجود ندارد (چازان، 1996).
مشارکت اوليا در مدرسه، نتايج مفيد فراواني دارد. اين مشارکت، شرايط آموزش و يادگيري را تسهيل کرده به رشد همه جانبه ي کودک کمک مي کند. يکي ديگر از نتايج مشارکت والدين، انسجام وهماهنگي در ابعاد و مراحل مختلف تعليم و تربيت است.کمک به رفع نارسايي ها ومشکلات، نتيجه ی ديگر مشارکت اوليا است. زماني که والدين مشارکت فعال تري در مدارس دارند، به طور مستقيم با مسايل و مشکلات آشنا مي¬شوند و در جهت رفع آن ها با مسوولان تعامل بهتر و بيشتري دارند (وفادار و جوان بخت اول،1383). اين¬گونه بررسی¬ها باعث شده است که امروزه بر مشارکت اوليا در مدارس بسيار تاکيد شود. اين تاکيد تا اندازه اي است که بسياري از اندیشمندان تعليم وتربيت بر این باورند که باید حتی¬الامکان والدین در طراحی برنامه¬ی درسی مدارس مشارکت داشته باشند (The National PTA, 1994).
بررسیِ موضوع مشارکت والدين در تاريخ آموزش و پرورش
موضوع مشارکت والدين در تربيت فرزندان، قدمتي طولاني در تاريخ آموزش و پرورش دارد و یک نمونه¬ی برجسته¬ی آن به فيلسوفان يوناني مخصوصا افلاطون و ارسطو برمي گردد. كريتن دن طرح اصول مسووليت والدين را از تعريف ارسطويي از کودک به عنوان تكهاي از والدين ارايه داده و گفته است كه اين مسووليت والدين است كه در آموزش فرزندان خود نقش اصلي را ايفا كنند (بيگلي، 1996).
قبل و بعد از افلاطون و ارسطو، بسياري از اندیشمندان به نقش والدين در تربيت فرزندان تاکيد کرده اند. غزالي يكي از نقشهاي پدر و مادر را تربيت فرزند دانسته و در احياي علومالدين آورده است: «پس اين وظيفه ي پدران و مادران است تا به كودك توجهي كامل نشان دهند، رفتار خوب به او آموزند، او را آراسته گردانند و از همنشين بد دورش نگه دارند» (به نقل از شلبي 1954، ص 211). طبق ديدگاه هاي غزالي، مادر يا دايه¬ي كودك به خاطر شيري كه به كودك ميدهند در كودك بسيار تاثير ميگذارند. وی از این هم فراتر می¬رود و مدعی است که خوي بد از شير به كودك سرايت ميكند و بعد از بلوغ آثارش ظاهر ميشود؛ به همين دليل توصيه ميكند زني كه طفل را شير ميدهد بايد صالح و نيكوخوي و حلالخوار باشد (الماسي، 1382).
غزالي در كتاب احياي علومالدين، وظايف پدر را در مقام مربي، موارد ذيل ميداند:
1- «فرزند خود را ادب آموخته و او را تهذيب نمايد و محاسن اخلاق را به او بياموزد و او را از همگنان بد دور نگهدارد.
2- زينت و اسباب رفاه و آسايش را در نظر او محبوب نگرداند تا به تنعم خونگيرد، و در نتيجه به راه آوردن او پس از آن بر وي دشوار نگردد.
3- آنگاه كه آثار تشخيص و زمينههاي تحسين درك زندگي را در او مشاهده كرد بايد بداند كه عقل او درخشان و شفاف و شكوفا است، و پرورش اين بذر از نخستين واجبات و از بهترين عواملي است كه بايد در تهذيب و تاديب او از آن ياري گرفت.
4- پدر بايد بداند اولين حالتي كه برطفل چيره ميشود، حرص به خوردن است. لذا لازم است كه در اين زمينه، آيين خوردن غذا را به او بياموزد، و او را عادت دهد كه غذا را با دست خود برگيرد، و خوردن را با نام خدا آغاز كند، و از غذايي كه در نزديكي او قرار دارد تناول كند … و پرخوري را غيرمستقيم در نظر او زشت جلوه دهد، به اين معني كه در برابر او اطفال شكمباره را نكوهش كرده و از اطفال با ادب و كمغذا ستايش نمايد.
5- در تربيت فرزند خود، براساس پاداش و كيفر بينديشد و برستايش او در برابر مردم تكيه كند.
6- از خواب روزانه او و همچنين از هر كاري كه مخفيانه انجام ميدهد جلوگيري كند.
7- او را به حركت و ورزش و محتشم بودن عادت دهد.
8- از افتخاراتش بر اقران و همالانش به وسيله ي دارايي و ثروت و يا از مباهات به والدينش ممانعت كند، و او را به تواضع و خوشآيند بودن سخن عادت دهد.
9- او را به اعطا و بخشيدن – نه اخذ و گرفتن – اگر چه فقير هم باشد معتاد سازد.
10- از برخي اعمال نازيبا و ناخوشآيند، از قبيل آبدهن انداختن و پريدن نهي كند.
11- او را از سوگند خوردن – اعم از درست يا دروغ – برحذر دارد.
12- او را عادت دهد كه جز در مورد نياز و ضرورت و به مقدار تامين، از خواستههاي خويش، كمتر سخن گويد.
13- عادت به صبر و استقامت را در او به وجود آورد.
14- به ا و اجازه دهد كه پس از درس به بازي بپردازد، تا استراحت كند و هوش و جنبش خود را تجديد كرده و فراگرفتن علم بر او گران نيايد.
15- او را نسبت به سرقت و خوردن مال حرام و ساير اخلاق نكوهيده تهديد نمايد.
آن گاه كه به سن تشخيص و تمييز رسيد شايسته است در مورد نيازهاي ديني سهل انگار نباشد» (به نقل از عثمان، 1369، ص 345 تا 347).
غزالي با آوردن روايتي از پيامبر، از حقوق فرزند بر پدر را ادب آموختن و نام نيكو نهادن ميداند؛ چنان که پيامبر فرمود: «من حق الولد علي والده ان يحسن ادبه و يحسن اسمه» (غزالي، 1373، ص 467). وي با ذكر روايتي اين موضوع را توضيح ميدهد:«اقرع حابس تميمي پيامبر را – صليالله عليه و سلم – ديد كه فرزند خود حسن را ميبوسيد، گفت: من ده فرزند دارم، هيچكس را از ايشان نبوسيدهام. گفت: ان من لايرحم لايرحم؛ كسي كه مهرباني نكند، مهرباني نبيند» (غزالي، 1373، ص 467).
طبق نظرات روسو ، پدر و مادر نقش بسيار زيادي در تعليم و تربيت و اصلاح جامعه ي فاسد دارند؛ زيرا «اگر بتوان اصلاحي در آداب و رسوم عمومي پديد آورد اصلاح بايد در بدو امر با اصلاح آداب و رسوم خانوادگي آغاز گردد؛ و اين امر مطلقا بر عهده ي پدران و مادران است» (به نقل از شاتو، 1972، ص 188).
روسو در اميل از قنداق كردن كودكان انتقاد كرده و معتقد است كه اين عمل، آزادي كودكان را از بين ميبرد. وي همچنين از سپردن كودكان به دايه و يا زنان ديگر به منظور شير دادن و يا بزرگ كردن، مخالفت، و تاكيد ميكند كه بهتر است مادران خود به شير دادن كودكانشان بپردازند: «ولي اگر مادران زحمت شيردادن به کودکان شان را قبول نمايند، اخلاقيات و آداب زندگي خود به خود اصلاح خواهد شد، احساسات طبيعت دوباره در تمام قلب ها بيدار خواهد گرديد، و كشور دوباره پر جمعيت خواهد شد» (روسو، 1341، ص 35). ژان ژاك، وظيفه مادران را بسيار خطير ميداند و علاوه بر اينكه عمل نكردن آن ها به وظايفشان را گوشزد ميكند، افراط آن ها را نيز پر ضرر ميداند؛ يعني مادراني كه، «فرزندانشان را به حدي در سستي فرو ميبرند كه آن ها را براي پذيرش درد و رنج آماده ميكنند» (روسو، 1341، ص 35). بنابراين روسو هم افراط مادران و هم تفريط آن ها را نامناسب مي داند و ميگويد اين دو فعل مادران است كه براي اولين بار انسان را از طبيعت منحرف ميسازد؛ پس به مادران توصيه ميكند كه «به طبيعت توجه كنيد و راهي را كه برايتان ترسيم ميكند، دنبال نماييد» (روسو، 1341، ص 35).
روسو در ادامه ي وظايف پدر و مادر ميگويد: «همانطور كه دايه ي واقعي مادر است، معلم واقعي هم پدر است» (روسو، 1341، ص 38). بر اين اساس، وي نقش معلمي را بيشتر به پدر ميدهد تا مادر. او عقيده دارد كه در دوران كودكي، مادر بيشتر نقش شيردادن به كودك را بر عهده دارد و آموزش بيشتر وظيفه ي پدر است. اين دو وظيفه بسيار مهماند و هيچ كدام از پدر و مادر نبايد از انجام آن شانه خالي كنند و «هيچ نوع فقر، كار و احترام انساني نميتواند پدري را از تغذيه و تربيت فرزندش معاف دارد»( روسو، 1341، ص 38).
اگر مادر نتواند به دلايلي به كودك شير دهد، بايد دايهاي براي او پيدا كند كه تازه وضع حمل كرده و قلبا و جسما سالم باشد. بهتر است اين دايه يك زن دهاتي باشد زيرا بيشتر از زنان شهري سبزي و كمتر از آنها گوشت ميخورد (روسو، 1341، صص 52، 53 و54).
به عقيده ي پياژه ، درسال هاي اوليه ي زندگي، خانواده، نقش بسيار مهمي در تربيت دارد. او بيان ميدارد كه: «همه در اين باب متفق القولند كه اگر پارهاي از قريحهها و استعدادهاي فطري به انسان رخصت دهند كه در خود قواعد و احساسات اخلاقي را بار آورد، چنين تهيه و ساختماني مسلتزم مداخله ي مجموعهاي از مناسبات اجتماعي معيني است، كه بدوا خانواگي و سپس عموميترند». (پياژه، 1371، ص32).
وي سپس با ذكر اين مطلب كه «فرد بدون كمك خارجي كه مستلزم يك محيط اجتماعي پرورشي است، نميتواند واجد اساسيترين ساختهاي ذهني خود گردد» (پياژه، 1371، ص32)، تاكيد ميكند كه «شك نيست كه قبل از سه يا چهار سالگي، يا بر حسب كشورهاي مختلف، قبل از شش يا هفت سالگي خانواده نقش مربي را بر عهده دارد» (پياژه، 1371، ص32).
او همچنين در «تربيت به كجا ره ميسپرد» آورده است كه بايد بين مدرسه و اولياي دانشآموزان ارتباط نزديكي وجود داشته باشد: «ارتباط نزديك و مداوم بين اولياي شاگردان و معلمان مدرسه به چيزي بيش از اطلاع متقابل منجر ميگردد. در واقع اين مبادله به كمك متقابل و غالبا به اصلاح واقعي روش ها منتهي ميشود. با نزديك ساختن مدرسه به زندگي و اشتغالات حرفهاي اوليا، و با راغب ساختن ايشان به مسايل مدرسه، مسووليت بين اولياي شاگردان و مسوولان مدرسه تقسيم ميشود»( پياژه، 1371، ص76).
اما در دوران معاصر، گسترش صنعت گرايي و پيدايش جوامع صنعتي و تقسيم كار، به اين معنا بود كه والدين ديگر توانايي آموزش دادن به فرزندانشان براي كارهاي خاص و صنعتي ندارند. ورود کودکان به كارخانجات نيز موضوعي شد تا اين كه آن ها بيش از پيش براي زندگي در جامعه ي صنعتي آماده شوند. در اين جوامع، ساختارهاي اساسي و خط مشيهاي جديدي در آموزش و پرورش شكل گرفت كه به وسيله ي آن ها مقرر شد آموزش و پرورش اجباري به وجود آيد و کودکان توسط افراد آموزش ديده تربيت شوند و نيز توسط يك سازمان دولتي برايشان برنامهريزي شود. اين موضوع، تغييرات عمدهاي را در فلسفه¬ي مسووليت پذيري تعليم و تربيت کودکان از والدين به موسسات اجتماعي و رسمي به همراه داشت.
اين که والدين مسوول پرورش و تربيت کودکانشان هستند يك موضوع اساسي است. تا زماني كه کودکان مسوول كارهاي خود شوند اين والدين هستند كه مسووليت دارند كارهاي آن¬ها را انجام دهند. زماني كه يك ولي نتواند به طول كامل اين وظيفه را انجام دهد، موسسات يا اشخاص ديگري اين مسووليت را به عهده ميگيرند.
معلم و مدرسه يكي از آن افراد و موسسات هستند. بنابراين همان گونه که گفته شد، مشاركت دادن اوليا درمدارس، در واقع مشاركت دادن افرادي است كه مسووليت و وظيفه بزرگ تربيت و آموزش فرزندانشان را به معلمان واگذار كردهاند(استرن ، 2003).
اين مسووليت در جامعه يك مولفه اساسي است كماكان كه در بيانيههاي معتبري همچون منشور سازمان ملل در مورد حقوق كودك (1959) قيد شده است كه ميگويد:
«او در هر صورت ممكن بايد تحت مسووليت والدينش پرورش يابد و رشد كند. بچهها بايد از آموزش و پرورش رايگان حداقل در مقطع ابتدايي برخوردار گردند. اصول هدايت و راهنمايي اين نوع تعليم و تربيت نيز بايد علايق بچهها باشد كه مسووليت آن در وهله اول با والدين است» (پتمن، 1986، به نقل از بيگلي ، 1996).
ضرورت هاي مشاركت اوليا در مدارس
از چالشهاي مهم براي بسياري از برنامه ريزان آموزشي و درسي، ايجاد زمينه¬ي مناسب براي مشاركت بيشتر همه ي سطوح در امر ادارهي آموزش است كه در اين ميان ايجاد بستري مناسب براي مشاركت اوليا در اداره مدارس ضروري به نظر ميرسد. بر اين اساس، انجمنهاي اوليا ومربيان در بازنويسي قوانین و آیین¬نامه¬هایِ جديد آموزش و پرورش به عنوان اصليترين كانون مشاركت مردم در عرصهي تعليم و تربيت از جايگاه معتبر و قوي برخوردار ميشوند و در سرنوشت علمي و تربيتي مدارس تاثيرگذارتر ميگردند (زرهاني ، 1381 ، ص 14).
براي پيشبرد برنامههاي آموزشي چارهاي جز مشاركت دادن كليهي عوامل و عناصر انساني موثر نداريم، بنابراين مشاركت دادن افراد در سرنوشت آموزش خويش نه لطف است و نه منت بلكه حق آنان و ضرورت جامعه است؛ حق از اين نظر كه هر كسي حق دارد در مقام شهروند يك جامعه و براي برآوردن نيازهاي گوناگون، در رشد و بالندگي امور آموزشي مربوط به خود و فرزندانش شركت كند. توسعه نيز زماني اتفاق مي افتد كه انسانها در تعيين سرنوشت خويش نقشي فعال داشته باشند (قاسمي پويا ، 1378).
اهميت و ضرورت مشارکت اوليا در آموزش و پرورش از جنبه های مختلف قابل بررسی است. اين که والدين نقش اساسي در تربيت فرزندان دارند تقريبا مورد حمايت اکثر گرايش ها و فرهنگ هاي تربيتي است (جوزف ، 2000)؛ اگر چنين باشد، پيدا کردن موانع مشارکت، ضرورتي اجتناب ناپذير است. با يافتن موانع مشارکت و رفع اين موانع، فرايند مشارکت تسهيل مي شود. همان گونه که کتاب حاضر نيز به آن توجه دارد، اين موانع مي تواند در زمينه هاي برنامه ريزي، نگرش، تمايل، دانش، ساختار، قوانين، اجتماع، اقتصاد و ... مطرح گردد. پيدا کردن موانع، لازم است اما کافي نيست؛ به همين دليل، يافتن عوامل تسهيل کننده و زمينه هاي مشارکت نيز مهم است. اين عوامل و زمينه ها، مي تواند زمينه هايي مانند تفويض اختيارات، فعال سازي کميته ها و نشست ها، اعتبارات و بودجه، آموزش، فرهنگ سازي، شبکه هاي ارتباطي، ارزشيابي، طراحي و رهبري، نظارت و ... را در برگيرد.
از بعد ديگر نيز مي توان به اهميت و ضرورت مشارکت اوليا در آموزش و پرورش آگاه شد. پي بردن به موانع، عوامل تسهيل کننده و زمينه هاي مشارکت والدين در آموزش و پرورش، همانا کمک به ارتقاي آموزش و پرورش است؛ فرايندي که همه در اهميت و نقش برجسته اش اتفاق نظر دارند. اين نقش در کشورهاي کمتر توسعه پيدا کرده بيشتر اهميت پيدا مي کند زيرا با اينكه نرخ سوادآموزی در اين كشورها از 25% به 75% افزايش پيدا كرده است اما در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته كه تقريبا همه افراد اين جوامع آموزش متوسطه را دريافت مي كنند و 3/1 تا 2/1 آن ها به نوعي از آموزش بعد از متوسطه بهره مند مي شوند، هنوز بسيار فاصله دارند (سوآرز و هيليارد ، 2004).